آذرماه سالجاری، زن جوانی سراسیمه نزد مأموران پلیس پایتخت رفت و از ماجرای شومی گفت که برایش رخ داده بود.
وی مدعی شد: ساعت حدود هشت شب بود که از محل کارم در حوالی افسریه بیرون آمدم تا به خانهام بروم. درحالیکه منتظر ماشین بودم، خودروی پرایدی مقابلم توقف کرد.
علاوه بر راننده، مرد جوانی داخل ماشین بود و وقتی مقصدم را گفتم راننده خواست سوار شوم. به تصور اینکه او مسافرکش است سوار ماشین شدم اما لحظاتی بعد راننده تغییر مسیر داد و وقتی به او اعتراض کردم ناگهان سرنشین دیگر که جوانی لاغر اندام بود و روی صندلی جلو نشسته بود با چاقو تهدیدم کرد که اگر ساکت نمانم، مرا خواهد کشت.
وی ادامه داد: من که وحشت کرده بودم از ترس جانم سکوت کردم. راننده شیطان صفت به سمت باقرآباد رفت و در کنار جادهای خلوت توقف کرد. هرچه به آنها التماس کردم که دست از سرم بردارند بیفایده بود. هر دوی آنها با تهدید مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند و بعد از اجرای نقشه شوم خود، دست به سرقت پول و طلاهایم زدند. آنها سپس مرا در حوالی اتوبان آزادگان رها کرده و متواری شدند.
در آن لحظه تنها فکری که به ذهنم خطور کرد این بود که شماره پلاک خودروی آنها را یادداشت کنم. سپس به سختی خودم را به یک سوپرمارکت رساندم و از آنجا با شوهرم تماس گرفتم و او را در جریان قرار دادم. وقتی وی بهدنبالم آمد، تصمیم گرفتم به اداره پلیس بیایم تا از آن دو جوان شیطان صفت شکایت کنم.
شروع تحقیقات
بعد از شکایت این زن جوان، تیمی از مأموران اداره شانزدهم پلیس آگاهی پایتخت با دستور دادیار دادسرای جنایی تهران رسیدگی به این پرونده را آغاز کردند. تنها سرنخ شماره پلاک خودروی متهمان بود که شاکی در اختیار تیم تحقیق قرار داده بود. به همینخاطر مأموران به ردیابی شماره پلاک مورد نظر پرداختند تا اینکه موفق به شناسایی یکی از متهمان شدند.
همزمان با شناسایی متهم پرونده، مأموران راهی مخفیگاه وی شده و جوان شیطانصفت را در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر کردند. وی در بازجوییهای نخست خود را بیگناه دانست اما وقتی شاکی پرونده در مواجهه حضوری وی را بهعنوان راننده خودرو شناسایی کرد، پسر جوان لب به اعتراف گشود و به دادیار پرونده گفت: من شغلم مسافرکشی است و تا قبل از این حادثه جرمی مرتکب نشده بودم.
وی ادامه داد: آن روز همراه پسرداییام در خیابانها دور میزدیم که ناگهان چشمم به این زن جوان افتاد و او را بهعنوان مسافر سوار ماشینم کردم. نمیدانم چه شد که وقتی این زن سوار ماشین شد وسوسههای شیطانی به سراغم آمد و تصمیم گرفتم وی را ربوده و مورد آزار و اذیت قرار دهم. برای همین از پسرداییام خواستم تا با تهدید او را وادار به سکوت کند تا من به منطقهای خلوت بروم و نقشه مان را عملی کنیم.
وی ادامه داد: بعد از اجرای این نقشه، دست به سرقت پول و طلاهای وی زدیم و این در حالی بود که من و پسرداییام اصلا تصور نمیکردیم لو برویم و دستگیر شویم.بعد از اعترافات متهم، وی در اختیار مأموران اداره شانزدهم پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت و تحقیقات برای دستگیری همدست فراری او آغاز شد. مدتی بعد مأموران پاتوق دومین متهم را نیز شناسایی کردند و پسر 20ساله 19فروردینماه سالجاری به دام پلیس افتاد.
پشیمانم
جوان 20ساله وقتی دربرابر دادیار دادسرای جنایی تهران ایستاد به جنایت سیاه اعتراف کرد. او که کمسن و سال است، روز گذشته در دادسرای جنایی تهران مرتب اشک میریخت و به شاکی التماس میکرد تا او را ببخشد. این پسر جوان درحالیکه اظهار پشیمانی و ندامت میکرد، گفت: خواهش میکنم مرا اعدام نکنید.
من اشتباه کردم و پشیمانم. وی ادامه داد: آن روز وقتی با پسر عمهام در خیابان بودیم وسوسههای شیطانی به سراغمان آمد و اصلا به عاقبت کار شومی که انجام دادیم، فکر نکردیم. اگر میدانستم چه سرانجامی در انتظارم است باورکنید همانجا از ماشین پیاده میشدم.به گزارش همشهری، این پسر جوان بعد از اعتراف به آدمربایی و آزار و اذیت زن جوان با صدور قرار قانونی در اختیار مأموران اداره شانزدهم پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت تا با انجام تحقیقات تکمیلی زوایای پنهان پرونده آشکار شود.